حضرت محمد ﷺ و فرشته کوه ها
روز احد واقعاً روز سختی بود... روزی که نبردی خونین میان مسلمانان و کفار روی داد... خونها به زمین ریخت... زخمها برداشته شد و جانها فدا شد... هفتاد تن از بهترین یاران پیامبر خدا ﷺ از جمله حمزه بن عبدالمطلب، شیر خدا، و عموی پیامبر ﷺ جان باختند...
در این روز سر و چهرهی پیامبر ﷺ زخمی شد و دندانش شکست.
واقعاً یادآوری نبرد احد هم سخت و هم دردناک بود...
اما پیامبر ﷺ روزی سختتر از احد را به یاد آورد... روزی که به طائف رفته بود تا از اهل آن یاری بجوید، اما آنان او را تکذیب کردند و طرد نمودند و سفیهان خود را تحریک کردند که به پیامبر آزار برسانند و به او سنگ بزنند.
پیامبر ﷺ در حالی که آن همه درد و زحمت را از کتاب خاطرات جهاد و دعوت ورق میزد، فرمود: «از قوم تو چهها کشیدم...
سختترین چیزی که از آنها کشیدم روزی بود که خود را بر فرزند عبدیالیل بن عبدکلال عرضه کردم، اما درخواست مرا استجابت نکرد...
در حالی که غمگین بودم به راه افتادم...
در قرن الثعالب به خود آمدم»...
از شدت غم و غصه با پای زخمی برهنه به سختی فراوان مسیر طولانی بیست کیلومتری را پیموده بود...
پدر و مادرم فدای او... چه صبور بود!
در همین حال ناگهان نگاه خود را به آسمان دوخت... ابری دید که بالای سرش سایه انداخته... جبرئیل را دید که بر روی آن است...
جبرئیل خطاب به پیامبر ﷺ گفت: خداوند شنید که قومت به تو چه گفتند و چه پاسخی دادند و فرشتهی کوهها را فرستاده تا هر دستوری که میخواهی برایت اجرا کند.
ناگهان فرشتهی کوهها خطاب به پیامبر ﷺ گفت: سلام بر تو ای محمد... خداوند پاسخ قومت را شنید... من فرشتهی کوههایم، و مرا فرستاده تا هر دستوری دربارهی آنها میدهی اجرا کنم.
چه قدرتی در اختیار پیامبر ﷺ قرار داده شده بود!
چه دستوری میدهی؟
فرصتی طلایی در اختیار او بود تا از قریش و دیگران انتقام بگیرد...
الله اکبر! هر دستوری که میخواست میتوانست بدهد و فرشتهی کوهها انجام میداد!
در حالی که خون از پاهایش روان بود کمی اندیشید... فحشها و ناسزاهای قریش در گوشش میپیچید: دروغگو! دیوانه! جادوگر!.
فرشتهی کوهها سکوت را شکست و خودش پیشنهاد داد که چه بلاهایی را میشود سر قریش آورد!
گفت: اگر بخواهی میتوانم دو کوه را به هم بیاورم... منظورش دو کوهی بود که در دو سوی مکه بودند... اگر پیامبر ﷺ دستور میداد اهل مکه را میان آن دو کوه له میکرد...
کار ابوجهل و ابولهب و امیۀ بن خلف هم به همین سادگی تمام میشد!
چه از این بهتر؟
اما پیامبر خدا ﷺ بر نیازهای بشری خود غالب شد و گفت: «نه بلکه برای آنها صبر میکنم و فرصتی برای توبه و اصلاح در برابرشان میگذارم».
سپس فرمود: «امیدوارم از نسل آنها کسانی به وجود بیایند که تنها الله را عبادت کنند و به او شریکی نیاورند».
مسخر شدن فرشتگان برای ایشان نیز یکی از معجزات او ﷺ است.
نظرات
ارسال یک نظر